کد مطلب:323155 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:302

حق السکوت در بهائیت
لهذا برداشت خبر داد كه بیوفایان ظاهر خواهند شد احبارا از شر آن ها محفوظ دارید و در عصر خودش ابن اصدق را از مبلغین معروف و مشهور است می خواست پرده را به درد ولی عباس افندی میرزا عزیز الله خان بهادر را مأمور نمود ابن صدوق را از راه هندوستان به شیراز آورد و در آنجا حبس نظر شد و ماهی پنجاه تومان نیز از حاجی امین حواله شد كه حق السكوت گرفته در مدح و قدح بهائی ها لب نگشاید و هنوز هم هست در این اواخر پس از فوت عباس افندی بدون اجازه از مركز حركت كرد به تهران آمد كه بهائی ها علنا ناقضش خواندند و هم دیگر را از معاشرش منع نمودند مكتوبی از همشیره عباس افندی به او رسید كه بر گردد به شیراز و به محفل روحانی تهران نیز چیزی نوشت كه عین عبارتش نوشته می شود

[شما تأسی به عبدالبهاء نمائید كه سی سال است این گونه نفوس را در زیر پرده نگاه داشته] مقصودش این بود یعنی زیاد تعقیب
بنمائید كه برگشته خرافات بهائیت را اعلان نمائید غافل از اینكه برای خدای عالم لازم است كه نفوس از قدرت خویش مبعوث فرماید كه حیل آن ها را كشف نموده و به عموم ملت دام گستردنشان را اعلام دارند پس ثابت شد كهخ قول عباس افندی راجع به پیشین گوئی به لفظ بیوفایان معجزه نتواند شد و همه كس این پیش گوئی را می تواند اختصاص به او ندارد و این دلیل بر حقیقت نمی شود

و در اینكه بنده نوشته بودم كه [به غیر از قالب الفاظ عملی در میان نیست] جوابا مرقوم فرموده اید چنان مفهوم می شود كه آیات حضرت بهاء الله گویا الفاظ عملی است اولا به حضرت رسول ص نیز این كلمه را گفتند كه ان هو الاساطیر الاولین یعنی الفاظ عملی است

اولا این كلمه كفار عملی بودن آیات قرآن را نمی گوید بلكه می گویند این ها را قبل از تو پیغمبران گفته اند و گفته های اولین است تو چیزی بدیع نیاورده ای و بنده نیز عملی نگفته ام بلكه عرض می كنم كه گفته بهائی ها فقط لفظ است عملی در میدان نبوده و نیست یعنی واعظ بلا متعذ هستند.

مثلا می گویند اتحاد خوب است و اتفاق لازم است و فلان و فلان ولی در موقع عمل چیزی مشهود نبود و دو نفس با یكدیگر متحد و مرتبط نه در قول فخر علمند و در فعل ننگ امم پس این مسئله به اساطیر الاولین مربوط نشد

این است كه فقط قالب الفاظ است می گویند و می نویسند در موقع عمل خالی از اعتبار نه اینكه تصور فرمائید كه این مرض نفاق و عدم عمل و اخلاق در بین بهائی های آذربایجان موجود
است كه در تبریز و نقاط اخری با هم دیده ایم بلكه همه جا مثل این سامان است و در میان مبلغین كه واعظ و عامل این ها است دو نفس متحد یافت نمی شود در عكا و حیفا نفسی محب دیگری پیدا نگردد انشاء الله مرئیات خود را در رساله اخری درج خواهم كرد پس ثابت است كه قالب الفاظ است مثل درس دادن معلمین در مدارس كه از صبح تا غروب حساب ملیون ها تومان را با قلم می كنند ولی در عالم وجود دیناری موجود نمی شود.

و عملی نیز توان گفت به قول سر كار (یعنی ساخته) چنان كه آیات و الواح بهارا كه من عند الله می دانید نظر به اغلاط آشكار كه مغایرت كلی با صرف و نحو داشت مثل (ان یا قلم الابهی) و یا (فلتقدسن انفسكم یا اهل الارض) و غیر هم كثیر من امثالهما پس به جناب زین المقربین اجازه داده شد كه تصحیح نماید و آن هائی كه «زین» بر غم خود درست كرده آن ها را طبع و انتشار دادند و مابقی ماند و اگر به نسخ اصلیه كه از قدیم نوشته شده با كتب مطبوعه از قبیل كتاب اقدس و كتاب مبین و اشراقات و اقتدارات و غیر هم ملاحظه فرمائید قول بنده را تصدیق خواهید كرد پس در این صورت عملی گفتن نیز ممكن شد

ولی من نمی گویم عملی است زیرا مطالب بسیار و كثافت كاری های باب و بها بی شمار است از جمله رفوگری های عباس افندی كلام بها را این است كه در اواسط ایقان بها می نویسد (مثلا در ماده نحاسی ملاحظه فرمائید كه اگر در معدن خود از غلبه ی یبوست محفوظ بماند در مدت هفتاد سنه به مقام ذهبی می رسد اگر چه بعضی خود نحاس را ذهب می دانند كه به واسطه ی غلبه ی یبوست
مریض شده و به مقام خود نرسیده) بعدا در فارسیش غلط پیدا شده و اشخاص به اعلم ایراد گرفته اند كه هیچ هم چو چیزی نیست كه در این مدت قلیل مس ذهب گردد لهذا عباس افندی می گوید كه بها هفتاد هزار سال گفته و از قلم كاتب افتاده چنانچه امثال این كلمات را در رفوگری كلمات باب نیز استعمال می كند.

ایضا مرقوم فرموده اید [اشخاصی كه... بر این ظهور مقدس ایمان آوردند با عادت قدیمه ی خود كه لا یبقی من الایمان الا رسم نیز به همان عادت در اینجا رفتار می نمایند این اعمال بحق نسبتی ندارد]

صحیح است و لكن دین آن است كه تألیف قلوب دهد و امتزاج در میان اقوام مختلفه تولید نماید دینی كه نتوانست نفوس را تربیت نماید و به غیر از چاپلوسی و بی مروتی و بی انصافی و بد اخلاقی چیزی نتیجه ندهد از نزد خدا نیست از هوای نفس ماها است كه پیرو اشخاص شهوت پرست و دنیا دوست گردیده و ذات غیب منبع لا یدرك دانسته نعوذ بالله شرك قرار می دهیم در صورتی كه معاصرین و معاشرین اعمال آن ها را تشریح كرده و شهادت بر بدی اخلاق آن ها می دهند ما پنبه در گوش كرده قائل را تكذیب كرده و به رو نمی آوریم